Category: آسیب شناسی روانی

رنجها و دردهای عاطفی می توانند به نوعی اعتیاد تبدیل شوند. یک احساس منفی مانند خشم، نگرانی، سوگ، ترس ویا افسردگی می تواند به تدریج به نوعی عادت بدل شود که بدون آن نشود زندگی کرد.حتی دردهای جسمی هم می تواند چنین نقشی پیدا کنند. وقتی شخصی به طور مداوم به واسطه رنج و درد تحت فشار قرار می گیرد تغییرات خیلی ظریفی در بدن او اتفاق می افتد که باعث می شود فرد نوعی وابستگی شیمیایی به استرس و فشار روانی پیدا کند. نکته مهم این است که اعتیاد به درد و رنج می تواند به اندازه اعتیاد به مواد مخدر استوار باشد. فرد معتاد به رنج عاطفی، به طور ناخودآگاه به دنبال موقعیتهایی می گردد که مطمئنا نتیجه آن درد و رنج خواهد بود. احساسهای منفی و روابط پر تنش معمولا به صورت علائمی از اعتیاد به رنج عاطفی است. احساس عشق و درد همراه آن به طور منتاوب می تواند نمونه ای از این نوع رنج معتاد کننده باشد. در این نوع عشق، شخص، عاشق فردی می شود که اصولا قابل دستیابی نیست. نمونه دیگر آن ادامه دادن به روابطی است بجز رنج و درد نتیجه ای برای فرد ندارد. ابعاد روانشناحتی مربوط به اعتیاد به رنج و درد در سطح جسمی، اعتیاد به درد همان واکنشی را در بدن ایجاد می کند که اعتیاد به مواد مخدر. درواقع هورمونی که موقع رنج کشیدن در بدن ترشح می شود همان هورمونی است که به دنبال تحمل ضربه دردناک جسمی در بدن تولید می شود که منجر به بیحسی و نشئه بعد از تحمل درد می شود و این حس را مواد مخدر نیز در بدن تولید می کند و با ایجاد نوعی نشئه روانی باعث ایجاد بیحسی و بی خبری در فرد می شود.
وفتی فردی به طور ممتد درد و رنج روانی تحمل می کند این هورمون به کمک او آمده و نوعی بیبحسی روانی پیدا می کند که شاید بتوان گفت شبیه نشئه بعد از مصرف مواد مخدر است به همین دلیل است که افراد معتاد به درد و رنج به جستجوی مسائل و موضوعات رنج آورهستند. بتدریج فرد به ترشح این ماده برای دستیابی به آرامش و بی حسی موقت ناشی از آن عادت می کند و چون راه دیگری برای آرامش بلد نیست این عادت در او ماندگار می شود. تغییر الگوی عادت وقتی فردی به رنج و درد عاطفی معتاد می شود ترک این اعتیاد آسان تر از ترک دیگر انواع اعتیاد نیست و انرژی و تلاش زیادی را می طلبد.در اغلب قریب به اتفاق موارد این گونه افراد فاقد روابط حمایت کننده و عاطفی توام با صمیمیت هستد همین امر باعث می شود که آنها به دنبال رابطه با کسانی باشند که خود منبع رنج و ناراحتی هستند. این درحالی است که این افراد بیش از هر کسی نیاز به دوستان، اعضای خانواده و یا یک مشاور متخصص هستند که رابطه حمایت گرانه ای با آنها برقرار کنند. منتهی آنچه در رابطه حمایت گرانه مهم است این است که افراد حمایت گر بایستی درک درستی از مشکل فرد معتاد داشته باشند.
یکی از روش هایی که به این افراد می تواند کمک کند، شرکت در گروهها حمایتی با مشکل مشابه است. نکته دیگری که نزدیکان این افراد باید بدانند و رعایت کنند این است که انتقاد، خشم و برانگیختن احساس کناه در این افراد، نه تنها کمکی به آنها نمی کند بلکه مشکل آنها را عمیق تر و پیچیده تر می کند. همچنین باید توجه کرد که غلبه بر این نوع اعتیا مانند دیگر انواع آن مستلزم کار تخصصی است. زیرا فرد معتاد به رنج و درد با زندگی بدون غم و اندوه کاملا نا آشنا است و نمی داند بدون غم و رنج چگونه باید زندگی کند همین امر باعث می شود که تصور کند بدون رنج دچار خلاء وحشتناکی در زندگی خواهد شد که همین مسئله او را به سوی رنج دوباره سوق می دهد. در این افراد زندگی بدون غم مانند زندگی بدون مواد برای افراد معتاد به مواد مخدر است.
وقتی فرد سالها به مواد یا غم وابستگی پیدا می کند زندگی بدون آن برایش دشوار و حتی غیر ممکن به نظر می رسد. هدف از درمان: هدف از درمان، جایگزینی استرس با آرامش، روابط آشفته با روابط حمایت گرانه و احساس محرومیت با مراقبت از خود است. در این فرایند، شش ماه طول می کشد تا سیستم بدن اجازه دهد که شخص بدون نیاز به درد، به حیات خود ادامه دهد. البته کار آنقدرها هم دشوار نیست زیرا وقتی تغییرات مثبت رخ می دهد، زندگی پر می شود از رنگهای شاد و متنوع به جای خاکستری، رکود جای خود را به لذت می دهد و شور و شعف جای تنش را می گیرد و فرد برای اولین بار احساس زیبایی را تجربه می کند که همین امر سوختی می شود برای موتور حرکت فرد به سوی بهبودی.