Category: فرزندپروری

همه روزه با خانواده های تک والدی رو به رو می شویم که علت عدم اقدام به ازدواج دوباره را نگرانی از کنار آمدن فرزندان با موقعیت بعد از ازدواج و تشکیل خانواده خوانده اعلام می کنند. آگاهي از مسائل مربوط به این موضوع و دانستن روش صحيح برخورد با اين چالش‌ها به اعضاي خانواده کمک می کند تا زورتر به سازگاري رسيده و زندگي راحت‌تري در کنار هم داشته باشند. نقش اسطوره‌ها اغلب محيط‌هاي خانوادگي که در آنها پدر/ مادر خوانده وجود دارد به محيط‌هاي غيرطبيعي و مسأله‌ساز معروف شده است. اين اسطوره‌ها به وضوح در افسانه‌هايي که نامادري در چهره‌اي شرير و بی رحم معرفی مي‌شود به خوبي ظاهر مي‌گردد داستان‌هاي سيندرلا و سفيدبرفي، از زمان کودکي ما را آماده کرده‌اند که به محض شنيدن نام نامادري فردي خودخواه، بی عاطفه و سنگدل را در نظر مجسم کنيم. از طرف ديگر قالب‌هاي کليشه‌اي غيرفکابل انعطاف ذهني، و انتظارات غيرواقع‌بينانه از پدر/ مادرخوانده باعث مي‌شود که پدر/ مادرخوانده به تدريج به حاشيه رانده شده و يا درگير با مسائلي شوند که از وظيفه اصلي زندگي زناشويي بازبماند و کم‌کم به سمتي سوق داده شود که به نفع هيچکدام از اعضاي خانواده نيست. مادرخواندگي واقع امر اين است که ايفاي نقش مادرخواندگي کار بسيار دشواري است يک مادرخوانده با انتظاراتي روبرو مي‌شود که گاهي برآوردن آنها براي او امکان‌پذير نيست. ازيک طرف از او انتظار مي‌رود همچون يک مادر به فرزندان همسرش به حد کمال عشق بورزد و از آنها مراقبت کند و اگر در اين وظيفه کوتاهي کند زن و مادر خوبي به‌شمار نمي‌رود.
از طرف ديگر وقتي زني به عنوان مادرخوانده وارد خانواده‌اي با فرزندان نوجوان مي‌شود، اگر بخواهد نقش يک مادر طبيعي را بازي کند، باعث نوعي عکس‌العمل منفي از طرف فرزندخوانده شده احساس رقابت فرزندخوانده را بيدار می کند و اين حس را که فرد جديد قصد دارد جاي مادر او را بگيرد در فرزندخوانده بوجود مي‌آيد. اين مسأله در صورت زنده بودن مادر طبيعي پيچيده‌تر خواهد شد. در اين صورت جوان هر کوششي از جانب مادرخوانده را که براي پر کردن جاي خالي مادر باشد خنثي مي‌کند . لذا مادرخوانده در بين دو انتظار متعارض قرار مي‌گيرد. در مواردی که والدي که فوت شده باشد، متوفی کم‌کم نقش يک چهره برجسته و بدون عيب و نقص پيدا مي‌کند و نوعي تعصب نسبت به او در فرزندان بوجود مي‌آيد، فرزندان دائم در پي مقايسه او با مادرخود برآمده و تلاشهاي مادرخوانده را ناچيز مي‌شمارند، دير يا زود او از تلاشهاي خود خسته شده و يا واکنشهاي منفي آنها را پذيرفته و تسليم تمسخرهاي آنها مي‌شود که در اين صورت بچه‌ها در مقابل او ابراز قدرت مي‌کنند و بر او مسلط مي‌شوند. به تدريج صبر مادرخوانده لبريز شده و زماني مي‌رسد که او احساس رنجش مي‌کند و به این نتیجه می رسد که همسر سابق شوهرش، حتي پس از زناشويي مجدد در خانه حضور دارد. از طرف ديگر مرد با انعطاف‌پذيري در مقابل بچه‌ها به علت احساس گناهي که دارد آنها را جسورتر کرده کم‌کم اداره آنها غير ممکن مي‌شود. به تدريج احساس نفرت در مادرخوانده ايجاد شده و از ازدواج مجدد خود احساس پشيماني مي‌کند. پدرخواندگي شايد پدرخوانده بودن از مادرخوانده بودن راحت‌تر است زيرا مردها مانند زنها مجبور به عشق ورزيدن و مراقبت نيستند اما آنها نيز به نوبه خود مشکلاتي دارند از پدرخوانده‌ها انتظار مي‌رود که بچه‌ها را با مقررات و مسائل اجتماعي آشنا کنندکه اين مسؤوليت مشکل تر است.
اگر پدرخوانده بخواهد از همان اول ازدواج نقش پدر مقرراتي را براي بچه‌هاي بزرگتر ايفا کند به زودي نوعي کشمکش قدرت به دليل نافرماني اين بچه‌ها در خانواده بروز خواهد کرد. و زندگي بر همه تلخ خواهد شد. بچه‌ها به دلايلي تلاشهاي پدرخوانده را خنثي مي‌کنند. آنها در مقابل کسي که بخواهد نقش پدر واقعي را بازي کند و آنها را وادار به رعايت انضباط کند مقاومت کرده خشم ناشي از جدايي والدين خود را متوجه پدرخوانده مي‌کنند. تعارض مادر با پدرخوانده‌ در اجراي مقررات مسئله را پيچيده‌تر کرد و پدرخوانده‌ را در موقعيت بدتري قرار مي هد. مسائل فرزندخوانده‌ها هر قدر سن فرزندخوانده‌ها کمتر باشد امکان پذيرش فرد غريبه به عنوان پدر و مادر بيشتر خواهد بود در هر حال فرزندخوانده‌ها با دو مسئله اساسي روبرو هستند. ۱- اغلب کودکان احساس مي‌کنند همسر جديد جاي پدر يا مادر واقعي آنها را گرفته و همين مقاومتي را در آنها پديد مي‌آورد. آنها فکر مي‌کنند اگر پدر يا مادرخوانده را بپذيرند به پدر يا مادر واقعي خود خيانت کرده‌اند، لذا کودک براي نشان دادن وفاداري خود به پدر و مادر واقعي سعي مي‌کند همسر جديد را دفع کرده و از ايجاد حس تعلق او به خانواده جلوگيري کند. حتي گاهي ممکن است اين جمله را که تو مادر/پدر حقيقي من نيست بکار ببرند. ۲- آنها مي‌ترسند با قبول پدر(مادر)خوانده، پدر(مادر) حقيقي خود را از دست بدهند با جدا شدن پدر و مادر از يکديگر، بچه‌ها احساس مي‌کنند چيزي را از دست داده‌اند و حاضر نيستند با قبول موقعيت جديد به رابطه خود با پدر يا مادرشان لطمه جديدي وارد کنند. از يک طرف آنها وجود همسر جديد را تهديدي عليه خود تلقي مي‌کنند و از طرف ديگر براي مادر(پدر)خوانده مشکل است اين احساسات منفي را درک کند. در نتيجه خانه به صحنه جنگ قدرت تبديل مي‌شود. چه بايد کرد؟ بزرگترين مانع موجود در زندگي زناشويي جديد حضور بچه‌ها در خانواده، پيش از برقراري رابطه صميمانه ميان زن و شوهر است. اين حضور مانع از آن مي‌شود که همسران جديد فرصتي را براي شناخت و درک يکديگر پيدا کنند و در زمينه وضع قوانين مورد پسند طرفين به گفتگو بپردازند و به توافق برسند. رسيدن به تصميمات مشترک در اداره امور مالي، استفاده از اوقات بيکاري و… نياز به فراغت و گفتگوي صميمانه دارد.
با توجه به اين نکته مهمترين وظيفه زن و شوهر اين است که:
۱- قبل و بعد از ازدواج بچه‌ها و مسائل مربوط به آنها را از روابط با يکديگر جدا نگه دارند و اجازه ندهند وجود آنها خدشه‌هاي مکرر به روابط زناشویی آنها وارد سازد. حتي زمان تصميم‌گيري در مورد ازدواج و قبول همسر جديد لزومي ندارد که بچه‌ها وارد فرآيند انتخاب، وعده‌هاي ملاقات و تصميم‌گيري شوند، در صورت وقوع اين امر اين بچه‌ها هستند که براي بزرگترها تصميم مي‌گيرند و اين امر با وضعيت شناختي و رشد عاطفي کودکان منافات دارد. بچه‌ها نبايد در انتخاب همسر براي پدر يا مادرشان مداخله نمايند. اين زن و شوهر هستند که بايستي مسؤوليت کامل ازدواج مجدد را برعهده بگيرند.
۲-يکي از ابتدايي‌ترين مسائل که خانواده خوانده‌ها با آن روبه‌رو مي‌شوند ناميدن فرد جديد است آيا او را بايد مادر، پدر، آقايX، شيرين خانم و يا… ناميد. بهتر است در اين مورد بچه‌ها را راحت گذاشت تا هر اسمي که بيان آن برايشان راحت‌تر است انتخاب کنند.
۳-پدر(مادر) خوانده هيچکدام سعي نکنند نقش پدر(مادر) حقيقي را بازي کنند. راحت‌تر اين است که اين نقش را به والدين حقيقي واگذار کنند. ايفا کردن نقش يک دوست بزرگتر به مراتب بهتر است تا نقش پدر و مادر حقيقي، بخصوص در مورد فرزندان نوجوان، اگر زمينه فراهم بود بتدريج مي‌توان نقش فعالتري را به عهده گرفت و به نقش پدر و مادر حقيقي نزديک شد. خانواده خوانده هنگامي مي‌تواند در صلح و صفا زندگي کند که اعضاي آن جوابگوي نيازهاي يکديگر باشند و آنچه به صلاح خانواده است انجام دهند، نه اينکه بخواهند دقيقاً در قالب سنتي خانواده هسته‌اي فرو بروند و سعي کنند بطور تصنعي نقش بازي کنند.
۴-يکي از احساسهايي که در بين همسران مجدد ازدواج کرده به چشم مي‌خورد، حس کنار گذاشته شدن و در درجه دوم اهميت قرار گرفتن است. لذا همسران موظف هستند وقتي را به طرف مقابل اختصاص دهند در غير اين صورت هم به رابطه والدين و فرزندان و هم رابطه زن و شوهر لطمه وارد خواهد شد.
۵-پدر(مادر) خوانده با استقبال خود و جانبداري از رابطه بچه‌ها با پدر(مادر) طبيعي، و لزوم برقراري رابطه بچه‌ها با مادر(پدر) حقيقي و گذراندن اوقاتي در کنار آنها از بوجود آمدن حس رقابت نسبت به خود در بچه‌ها جلوگيري مي‌کنند. و آخرين نکته اين‌که، طلاق يا از دست دادن همسر تجربه تلخي است ولي شايد اين حقيقت را پذيرفت که پايان راه زندگي نيست بلکه پايان زندگي مشترک نافرجام و آغاز دوره جديد زندگي است، چنانچه اين دوره به خوبي آغاز شود و با درايت و هوشمندي ادامه يابد مي‌توان بار ديگر طعم خوشبختي را چشيد